هر چه بیشتر فکر می کنم می بینم برای نیاز به یک فضای خصوصی تر دارم. یک جایی که فقط آدم های محدودی نوشته هام رو بخونند و خیلی ذهنم درگیر این نباشه که بقیه چه برداشتی از اونچه نوشتم دارند. البته که نباید خیلی  برام مهم باشه چون من اینجا از خودم و درونیاتم خواهم نوشت و قصد جسارت به ساحت کسی رو ندارم. 

این روزها چیز عجیبی در مورد خودم فهمیدم. این که مشکل من عدم اعتماد به نفس نیست. دقیقا مشکلم عدم داشتن عزت نفس هست. همینه که هیچ کار خودم رو قبول ندارم. وقتی چهارده سال قبل یک form builder طراحی کرده بودم و کلی کار ویژه دیگه حسم این بود که هرکس دیگه ای هم قادر به انجامش هست. وقتی یک فرد قدر تو حیطه کاری ام از کارهام مطلع شد با حیرت تحسینم کرد و گفت من ندیدم خانمی که در این حد توانایی داشته باشه. اما تعریف اون هیچ تاثیری در تغییر دیدگاه من به خودم نداشت. چون دقیقا جوهره اصلی ارزش قائل شدن برای خودم رو نداشتم. وقتی از شارمین خواستم کتابی در حیطه دوست داشتن خویش بهم معرفی کنه و او از عزت نفس گفت؛ همزمان دوتا کتاب در این زمینه رو شروع کردم و با خوندن یک فصل از جادوی عزت نفس فهمیدم چقدر دور بودم از دونستن ایراد و چقدر در کتابهای دیگه دنبال راهکار گشتم و نبود.

هیچوقت از عملکرد خودم راضی نبودم حتی وقتایی که بزرگترین و سخت ترین کارها رو انجام دادم همه اونها رو کم ارزش دونستم. 

حالا در این نقطه از زندگی مترجه شدم ارزش قائل شدن برای خودم مهم ترین و بزرگترین وظیفه ای هست که نسبت به خودم دارم. باید هر اتفاقی هم که بیفته دست از این کار نکشم. 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها